قلندر
در به در هميشگي
كولي صد ساله منم
خاك تمام جاده هاست
جامه ی كهنه تنم
هزار راه رفته ام
هزار زخم خورده ام
تا تو مرا زنده كني
هزار بار مرده ام
شب از سرم گذشته بود
در شب من شعله زدي
براي تطهير تنم
صاعقه وار آمده اي
قلندرم قلندرم
گمشده ی در به درم
فرو تر از خاك زمين
از آسمان فراترم
قلندرانه سوختم
لب از گلايه دوختم
برهنگي خريدمو
خر قه ی تن فروختم
هوا شدي نفس شدم
تيشه زدي ريشه شدم
آب شدي عطش شدم
سنگ زدي شيشه شدم
قلندرم قلندرم
گم شده ی در به درم
فروتر از خاک زمین
از آسمان فراترم
تهی زقهر و کین شدم
برهنه چون زمین شدم
مرا تو خواستي اينچنين
ببين كه اينچنين شدم
سپرده ام تن به زمين
خون به رگ زمان شدم
سایه صفت در پی تو
راهی لامکان شدم
هیچ شدم تا که شوم
سایه ی تو وقت سفر
مرا به خویشتن بخوان
به باغ آیینه ببر
قلندرم قلندرم ...
جشن دلتنگی
شب آغاز هجرت تو
شب در خود شکستنم بود
شب بی رحم رفتن تو
شب از پا نشستنم بود
شب بی تو
شب بی من
شب دل مرده های تنها بود
شب رفتن
شب مرد ن
شب دل کندن من از ما بود
واسه جشن دلتنگی ما
گل گریه سبد سبد بود
با طلوع عشق من و تو
هم زمین هم ستاره بد بود
از هجرت تو شکنجه دیدم
کوچ تو اوج ریاضتم بود
چه مومنانه از خود گذشتم
کوچ من از من نهایتم بود
به دادم برس
به دادم برس
تو ای ناجی تبار من
به دادم برس
به دادم برس
تو ای قلب سوگوار من
سهم من جز شکستن من
تو هجوم شب زمین نیست
با پر و بال خاکی من
شوق پرواز آخرین نیست
بی تو باید دوباره بر گشت
به شب بی پناهی
سنگر وحشت من از من
مر هم زخم پیر من کو؟
واسه پیدا شدن تو آینه
جاده ی سبز گم شدن کو؟
بی تو باید دوباره گم شد
تو غبار تباهی
با من نیاز خاک زمین بود
تو پل به فتح ستاره بستی
اگر شکستم از تو شکستم
اگر شکستی از خود شکستی
به دادم برس
به دادم برس
تو ای ناجی تبار من
به دادم برس
به دادم برس
تو ای قلب سوگوار من
شب بی تو
شب بی من
شب دل مرده های تنها بود
شب رفتن
شب مردن
شب دل کندن من از ما بود
خورشید خانوم
خورشيد خانم آفتاب كن
شبو اسير خواب كن
مجمر نور و بردار
يخ زمين و اب كن
گلهاي باغچه خوابن
غمري هاي پير و خسته
قناري هاي عاشق
بال صداشون بسته
فواره هاي خاكي
تن نميدن به پرواز
شمع و گل و پروانه
جا نميشن تو آواز
خورشيد خانم آفتاب كن
شبو اسير خواب كن
مجمر نور و بردار
يخ زمين و آب كن
مرواريداي نورو
بپاش تو دامن اب
ما رو ببر به جشن
گندم و عشق و آفتاب
سوار اسب نور شو
زمين و اندازه كن
دستمال آبي بردار
قلبامونو تازه كن
خورشيد خانم آفتاب كن
شبو اسير خواب كن
مجمر نور و بردار
يخ زمين و آب کن
خورشيد تن طلايي
زمين برات هلاكه
نگو طلا كه پاكه
چه منتش به خاكه
زمين كه عاشق توست
حيفه تو شب بميره
حيفه سراغتو از ستاره ها بگيره
خورشيد خانم آفتاب كن
شبو اسير خواب كن
مجمر نور و بردار
يخ زمين و آب كن
خورشيد خانم آفتاب كن
شبو اسير خواب كن
مجمر نور و بردار
يخ زمين و آب كن
از تو
هرچه را ساختم عاقبت شكست
شكست شكست
من با هميشه باختم
باختم باختم باختم باختم
من نه آبشار
من نه جويبار
من نه چشمه سار
من نه سبزه و نه رود
من نه بر آسمان گرم مهر دميده اي
من نه از شاخ سرد قهر رميده زود
هرچه بود از تو بود
هرچه بود از تو بود
از تو بود از تو بود
من هميشه شوره زار
من هميشه دست باز
من طلوع دائم نياز
من هميشه با هميشه ساختم
من هميشه در هميشه سوختم
من هميشه با سوزن نگاه
با نخ آرزو
روزها
هفته ها
ماهها
سالها را به هم دوختم
هرچه بود از تو بود
هرچه بود از توبود
از تو بود از تو بود
فریاد زیر اب
ضيافت هاي عاشق را خوشا بخشش . خوشا ايثار
خوشا پيدا شدن در عشق . براي گم شدن دريا
چه دريايي ميان ماست . خوشا ديدار ما در خواب
چه اميدي به اين ساحل . خوشا فرياد زير اب
خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن . خوشا از عاشقي مردن
اگر خوابم .اگر بيدار . اگر مستم . اگر هشيار
مرا ياراي بودن نيست . تو ياري کن . مرا اي يار
تو اي خاتون خواب من . من تن خسته را در ياب
مرا هم خانه کن تا صبح . نوازش کن مرا تا خواب
هميشه خواب تو ديدن . دليل بودن من بود
چراغ راه بيداري اگر بود از تو روشن بود
ضيافت هاي عاشق را خوشا بخشش . خوشا ايثار
خوشا پيدا شدن در عشق . براي گم شدن دريا
نه از دور و نه از نزديک . تو از خواب امدي اي عشق
خوشا خود سوزي عاشق .مرا اتش زدي اي عشق
خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن . خوشا از عاشقي مردن
عشقم عاشقم باش
تو غربتی که سرده تمام روز و شبهاش
غریبه از من و ما . عشق من عاشقم باش
عشق من عاشقم باش. که تن به شب نبازم
با غربت من بساز .تا با خودم بسازم
عشق من عاشقم باش. عشق من عاشقم باش
تو خواب عاشقا رو تعبیر تازه کردی
کهنه حدیث عشق و تفسیر تازه کردی
گفتی که از تو گفتن یعنی نفس کشیدن
از خود گذشتن من یعنی به تو رسیدن
قلبم و عادت بده به عاشقانه مردن
از عشق زنده بودن . از عشق جون سپردن
وقتی که هق هق عشق . زجهء احتیاجه
سر جنون سلامت که بهترین علاجه
عشق من عاشقم باش .عشق من عاشقم باش
عشق من عاشقم باش .عشق من عاشقم باش
عشق من عاشقم باش اگر چه مهلتی نیست
برای با تو بودن اگر چه فرصتی نیست
عشق من عاشقم باش . نذار بیفتم از پا
بمون با من که بی تو نمی رسم به فردا
عشق من عاشقم باش .عشق من عاشقم باش
عشق من عاشقم باش .عشق من عاشقم باش
به خود رسیدن
بی همگان به سر شود . بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم . جای دگر نمیشود
بی تو برای شاعری . واژه خبر نمیشود
بغض دوباره دیدنت . از تو به در نمیشود
فکر رسیدن به تو . فکر رسیدن به من
از تو به خود رسیده ام . این که سفر نمیشود
بی همگان به سر شود . بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم . جای دگر نمیشود
دلم اگر به دست تو . به نیزه ای نشان شود
برای زخم نیزه ات . سینه سپر نمیشود
صبوری و تحملم . همیشه پشت شیشه ها
پنجره جز به بغض تو . ابری و تر نمیشود
بی همگان به سر شود . بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم . جای دگر نمیشود
صبور خوب خانگی . شریک زجه های من
خنده خسته بودنم . زنگ خطر نمیشود
حادثه یکی شدن . حادثه ای تازه نبود
مرد تو جز تو از کسی زیر و زبر نمیشود
به فکر سر سپردنم . به اعتماد شانه ات
گریه بخشایش من که بی ثمر نمیشود
همیشگی ترین من . لاله نازنین من
بیا که جز به رنگ تو دگر سحر نمیشود
بی همگان به سر شود . بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم . جای دگر نمیشود
بی همگان به سر شود . بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم . جای دگر نمیشود
نفرین نامه
شرمت باد ای دستی كه بد بودی بدتر كردی
هم*بغض معصومت را نشكفته پرپر كردی
هم*بغض معصومت را نشكفته پرپر كردی
ننگت باد اي دست من اي هرزه گرد بي*نبض
آن سرسپرده*ات را بي يار و ياور كردی
اي تكيه داده بر من اي سرسپرده بانو
با اين نادرويشي*ها آخر چرا سر كردی
دستي با اين بي*رحمي ديگر بريده بهتر
بر من فرود آر اينك بغضي كه خنجر كردی
بر من فرود آر اينك بغضي كه خنجر كردی
سربرده در گريبان بي*خودتر از هميشه
حيفت نهايتي كه با من برابر كردي
اي تكيه داده بر من اي سرسپرده بانو
با اين نادرويشي*ها آخر چرا سر كردی
دستي با اين بي*رحمي ديگر بريده بهتر
بر من فرود آر اينك بغضي كه خنجر كردی
بر من فرود آر اينك بغضي كه خنجر كردی
زهر اين نفرين نامه جاي خون در من جاری
اين آخرين شعرم را پيش از من از بر كردی
اي تكيه داده بر من اي سرسپرده بانو
با اين نادرويشي*ها آخر چرا سر كردی
دستي با اين بي*رحمي ديگر بريده بهتر
بر من فرود آر اينك بغضی كه خنجر كردی
بر من فرود آر اينك بغضی كه خنجر كردی
زجري هميشه بهتر با من ترحم هرگز
بر من فرود آر اينك بغضی كه خنجر كردی
بر من فرود آر اينك بغضی كه خنجر كردی
دستي با اين بی رحمی ديگر بريده بهتر
بر من فرود آر اينك بغضی كه خنجر كردی
نظرات شما عزیزان: